امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

اخرین پست سال نود

سلام نازم. امروز فقط دو روز مونده به سال هزار و سیصد نود و یک. فدای احساسات قشنگ بشم که با بی صبری منتظر رسیدن عیدی. وقتی ازت می پرسم چرا عید و دوست داری؟ صادقانه می گی اخه دوست دارم کادو بگیرم. امروز هم یک کتاب از مجموعه داستان های پسر خوب در باب عید دیدنی برات گرفتم تا یه خورده بیشتر با اداب مهمونی رفتن اشنا بشی. خوشبختانه این کتاب خیلی برات تاثیر گذاره و همش دوست داری مثل سامان قهرمان کتاب پسر خوبی باشی. خدارو شکر سالی که گذشت سال خوبی برامون بود اینجا می خوام از بابا رضا بابت زحمتهایی که برامون می کشه تشکر کنم و از طرف خودم و امیرجون بگم بابایی خسته نباشی و دوستت داریم. امیدوارم سالی که پیش روست سرشار از موفقیت و روزهای شاد واسه زندگیمو...
28 اسفند 1390

یه شاهکار دیگه

چند روز دیدم داری نقاشی می کنی بعد یهو برگشتی گفتی مامان خوشگلم چشماتو ببند بعد دفترتو اوردی گفتی مامان این گل واسه مامان نازم کشیدم فدات بشم که اینقد واسم احساسات می ذاری عاشقتم. این روزها بی صبرانه منتظر روز عید هستی از وقتی فهمیدی عید کادو می گیری همش می ای می گی مامان با انگشتات بشمر چند تا مونده تا عید بشه؟ خوشبحال دنیای قشنگ بچه گیت که اینقد روزهای عید واست قشنگه ایشالا همیشه خوش باشی نازم  عکس نقاشیت هم تقدیم به خاله نسترن که خواسته بود بیشتر از نقاشی هات بذارم ...
26 اسفند 1390

جشن سال نو در مهد

امروز مهدتون واسه سال نو جشن گرفته بود. و سفره حسین گذاشته بودن و بهتون یه تخم مرغ و یه ماشین و کارت تبریک عید هدیه دادن. یکی از هنرمندهای استان و هم اورده بودند که براتون برنامه اجرا کرد و تو خیلی خوشت اومد. جالب اینه که دیشب بهم گفتی مامانی خانم معلم گفت هر لباسی که دوست دارین بپوشین مثل لباس مرد عنکبوتی من ساده هم باورم شد فکر کردم چون جشن دارین می تونین هر لباسی دوست دارین بپوشین لباس بتمن و با خودم اوردم که بپوشی. وقتی بردمت مهد مربی گفت چرا لباس فرم نپوشید دیروز که گفتم حتما بپوشه می خوایم عکس بگیرم من موندم گفتم اخه گفت شما گفتین هر لباسی دوست اره بپوشه خندید و گفت من گفتم حتما لباس فرم بپوشن خلاصه لباستو برگردوندم خونه ای وروجک! ...
23 اسفند 1390

چهارشنبه سوری

الان که دارم برات می نویسم شب چهارشنبه سوری و از هر طرف صدای ترقه و نارنجک می اد. یه جورایی خدارو شکر می کنم که تو اینقد بزرگ نیستی که بخوای یری بیرون م منو دلواپس خودت کنی. دیگه بوی عید و بهار و کاملا میشه حس کرد امروز هوا کاملا بهاری بود و افتابش منو غرق در خوشی کرد. امیدوارم این روزها و شبها برای همه پر از سلامتی و شادی باشه. دیشب داشتم فکر می کردم امسال پنجمین بهاریه که تو کنارم هستی و با وجودت قشنگت سال تحویل میشه. شب قبل تولد به یادم اومد که به بابایی گفتم که امشب اخریبن شبی که یه خانواده دو نفره هستیم از فردا میشیم سه تا. و تو فرشته اومدی و انگار دنیای قبل تو خیلی دور بوده و با اومدنت دوباره متولد شدم. انگار یه ادم دیگه شدم تازه می ف...
23 اسفند 1390

عموجون اومد

یکشنبه عموجونت اومد و تو با کلی ذوق رفتی خونه مادرجون که ببینیش. وقتی صدای ماشینش و شنیدی تند رفتی قایم شدی که تورو نبینه. تو عکس پایین مثلا رفتی قایم شدی بماند که ما نفهمیدیم این چه جور قایم شدن که اینهمه واسش ذوق می کنی جالب اینجاس که حتما باید دنبالت بگردن بعد پیدات کنند وگرنه بهت بر می خوره چرا زود دیدنت. همون روز هم با کلی ذوق بمن گفتی مامان امروز نماینده شدم. گفتم خوب چیکار کردی؟ گفتی صندلی هارو جمع کردم به بچه های بد گفتم کار بد نکنین. الهی فدات بشم یاد روزهای مدرسه خودم افتادم که چقدر از مبصر شدن که جز مسئولیت چیزی نبود خوشحال می شدم یادش بخیر!   ...
23 اسفند 1390

اهنگ های مورد علاقه

این روزها به شدت به اهنگ های البو جدید کامران و هومن به اسم شناسنامه علاقمند شدی تا سوار ماشین می شی می گی ددی اهنگ مثل خودت و بزن بعد همراه اهنگ با صدای بلند می خونی و کیف می کنی. چند روز پیش داشتی فرشته نجات و می خوندی یهو برگشتی بهم گفتی مامان می دونی فرشته نجات به کی می گه؟ بعد گفتی مامان تو فرشته نجات هستی به تو داره می گه نمی دونی چقدر ذوق کردم فدای حرف زدنت بشم من. دیشب موقع رفتن به خونه گیتار اسبابازیت دستت بود و داشتی اهنگ مثل خودت و می خوندی هی می گفتی دلم واست تنگ شده عمو جون خیلی دوستت دارم عمو جون ... اخه عمو جون محبوبت که خیلی دوسش داری چند روز به مسافرت رفته بود و توام خیلی دلت تنگ شده بود واسش و برا همین داشتی واسش به قو...
21 اسفند 1390

بدون عنوان

امسال برای اولین بار خواستم هنر خرج بدم و خودم سبزه سبز کنم. دو هفته پیش رفتم گندم خریدم و با کلی زحمت خواستم به شکل اسم قشنگت سبزشون کنم اما نمی دونم کجای کارم ایراد داشت که خوب در نیومد فکر کنم زیاد بهشون اب دادم دیگه ببخشید مامانی اینم عکس گندم ها در اول کار. ...
21 اسفند 1390

گردش مامان و امیر

حدود دو هفته پیش بود یه روز من و تو دو تایی خونه تنها بودیم که تصمیم گرفتم با هم بریم کمی گردش و پیاده روی. از خونه ما تا کنار رودخانه بابلسر که جای قشنگیه حدود 10 دقیقه پیاده روی. کلی و با هم حرف زدیم و رفتیم. تو راه واست یکی دیگه از سری کتابهای می می نی به اسم (می می نی گل می کشه یا نی نی ) که خیلی هم دوست داری خریدم. بعد با هم کمی کنار رودخانه قدم زدیم و تو کلی از دیدن اب ذوق کردی و غروب برگشتیم خونه. وقتی اومدیم برات کتابی که خریده بودم خومدم تو کتاب می می نی واسه مامانش نقاشی کشیده بود بعدش دیدم که توام واسه من نقاشی کشیدی و اوردی گفتی مامان من خیلی دوستت دارم این نقاشی واست کشیدم این گل و بستی مال تو . فدات بشم که اینقد مهرب...
21 اسفند 1390

قهر امیرنازم

دیروز که جمعه بود حسابی با شیطنت هات من و بابایی و کلافه کردی. تقصیری هم نداری ما باید خودمون و بذاریم جای تو که مجبوری تو یه اپارتمان باشی و هی به امر و نهی های ما گوش بدی که نپر ندو سر وصدا نکن که همسایه ها اذیت نش. اخه پس کی این همه انرژی تخلیه بشه. خدا کنه زودتر هوا گرم بشه و بتونیم ببریمت بیرون که اینهمه کلافه نشی. خدا می دونه وقتی عصبانی می شم و دعوات می کنم خودم دلم اتیش می گیره. اما یه وقتایی یه کارهایی می کنی که دیوونه نمیشم خیلیه.دیروز صبح با هم رفتیم محموداباد برات یه شلوار گرفتیم بعدشم چند تا ماهی خریدم کلی موقع پاک کردن ماهی واسشون غصه خوردی. غروب رفتی تو اتاقت مثلا نقاشی بکشی اما وقتی اومدی بیرون شوکه شدم دیدم تم...
20 اسفند 1390

کتابخانه امیرناز

امروز می خوام عکس کتابهای امیرنازم و بذارم. اخه پسرم مثل مامانش تا کتاب نخونه خوابش نمیبره! البته تا وقتی مامانش واسش کتاب نخونه. یه کتابخونه کوچولو واست درس کردم که خودت از توش کتاب بر می داری و می اری تا بخونم. کتابهایی که خیلی دوست داری و تقریبا از بس واست خوندم بیشترش و حفظی یکیش مجموعه می می نی دیگری من کی ام؟ که کتاب برجسته ای با تصاویر برحسته شده حیوانات وحشی که توام عاشق حیوانات اونم از نوع وحشی تقریبا کل کتاب و حفظی دیگری هم کتاب انگشتی دنیای جانوران که فعلا اینا از بقیه واست جالبتره البته مجله رشد و که هر ماه مهدکودک می ده هم خیلی دوست داری خداییش هم جالب و اموزنده است. کلی هم کتاب سک سک داشتی که شمردم حدود 100 تا بود وای که همین ...
16 اسفند 1390